نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

ساخت وبلاگ
اگر منآسمان خیلی از پایتخت‌های جهان راندیده باشمچگونه می‌توانم در – تندباد در شعرها – در رفتار روزانه‌یتاکستانهاهنگام وزش باددر ملافه‌های سفید تابستانیاز آنها سخن بگویمگزافه نیست:در یک بامداد تابستانی هنگامی که سبدی از گیلاس‌هایصبحگاهی را از درختان کندند بکنار بستر من آوردندگمان داشتم دیگر پایان جهان است و پس ازخوردن این سبد گیلاس جهان در میوه‌ها وآتش کبریت‌ها غرق می‌شودغلو و گزافه نیست:در یک بامداد پاییزی هنگام که برگ‌های روز و شب برتنم آوار شداز شهرستان کودکی‌ام سبدها – سبدهاشاخه‌های مملو از پسته به کنار بستر من آوردندگمان داشتم عمرم به‌پایان است و هنگامی که پسته‌ها را ازپوست رها کنمدر آسمان لاجوردی رها می‌شوم و-درپایان جهان هنگامی دوباره به زمین پای گذارم که همه‌یزمین دریا استو من با لباس‌های پاییزی در دریا رهامی‌شوم، غرق می‌شوم.در یک بامداد زمستانی هنگام که برف‌ها و بوران‌ها برتنم آوار شد – آوازهای زمستانی را شنیدم – از سرمابود که گفتم پایان جهان نزدیک استپس برف – برف– برف.دیگر نه گزافه است نه غلو استنه حدس است نه گمان استسکوت دوباره در خانه‌ی ما آغاز می‌شوددرختان درشرجی تابستان جوانه می‌زننددرختان در شرجی تابستان گم می‌شونداز پارچه‌های سفید شوربختیم ا می‌ریزدازنگاه تو در زیر آسمان لاجوردیتنها پایتختی که دیدم ذوب می‌شوددیدمدیدمبر زمین گندم می‌باردبر زمین اشک گرم می‌باردمن نان گرم را دوست دارم.برای ماهور…روحت شاد ... چقدر دوستت داشتم و دارمروحت قرین رحمت الهی باد و یاد و نامت جاودانه نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت ...
ما را در سایت نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aabi-vafa-eshgh9 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 0:02